ستایش ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

ستایش

تشکر از خاله لیلا

سلام خاله جونم  خوبین ؟ عمو حامد خوبه ؟ شمال دیدمتون خیلی باحال بودین  ولی چرا بی خبر از شمال رفتین ؟ ایشااله زودتر دوباره ببینمتون . ممنونم که به بهم سر زدین . خیلی دوستون دارم . بووووووووووووووووووووس . ...
30 فروردين 1390

مهمونی گوجه ای

سلام دوستای مهربون . خوبین ؟ دیشب یه مهمون خیلی با مزه داشتیم . عمو اصغر اینا اومده بودن با گوجه جون . البته اسم خودش یعنی پسر عموی من گوجه نیستا اسمش محمد حسامه مامانم چون خیلی دوسش داره بهش میگه گوجه هی بابا و مامان باهاش بازی می کردن من هی حسودیم می شد  آخرم اینقدر باهاش بازی کردن که تو شلوارش جیش کرد طفلکی یه عالمه خجالت کشیده بود بعدش مامانم یکی از لباسامو به محمد حسام پوشوند چقدرهم خوشگل شده بود گوجه جون ...
30 فروردين 1390

تبریک به بابای قشنگم

سلام بابایی جونم . مبارکه به به به چشم ما روشن  شنیدم ارشد قبول شدی . آفرین بابای توپولم  البته مامان هی به شما می گه توپول  مامان می گه از قدم من بوده راست می گه یعنی شما منو یه عالمه دوست داری  حالا این ارشد که می گن چی هست خوشمزه است ...
29 فروردين 1390

ستایش رفته خرید

سلام . سلام . سلام دوستای خوبم به قول بزرگتر ها روزهای آخر سال خوش می گذره ؟ خونه تکونی کردین ؟ من که با مامانم کمک کردم همه جا رو تمیز کردیم   تازه دیروز با مامان و بابا رفتیم یه جای باحال . مامان یه عالمه چیزای خوشگل برام خرید . بلوز ، شلوار ، کفش ، دامن ، شیشه شیر ، پستونک ، شونه  ...  تازه داریم آماده می شیم بریم خونه مامان لیلا . من که خیلی دوست دارم ببینمش آخه هنوز ندیدمشون ...
29 فروردين 1390

پایان سال 89 و شروع سال 1390

سلام دوستای خوبم . این آخرین مطلب سال ۸۹ هست . ممکنه تا ۲۰ روز دیگه نتونم بهتون سر بزنم  همتونو دوست دارم . امیدوارم تو عید یه عالمه بهتون خوش بگذره مواظب خودتون باشین ماماناتونو اذیت نکنین . باشه   ...
29 فروردين 1390

ستایش رفته گل بخره

سلام بهترینا . خوبین ؟ من که خیلی خوبم  آخه دیروز خیلی روز خوبی بود بخاطر سه تا چیز : اول اینکه با مامان و بابا رفتیم خرید برایم یه کمد و تخت خوشگل خریدن   بعدش رفتیم دنبال نگار جون و  با مامان و باباش رفتیم یه جایی که بهش می گفتن بازار گل وای نمی دونین چقدر گلهای قشنگ قشنگ داشت قرمز آبی صورتی نارنجی سفید ... مامانی یه عالمه گل واسه خونمون خرید جاتون خالی حتما شما هم برید ببینید  بعد با هم رفتیم پارک جنگلی سرخه حصار . اینقده خوش گذشت یه دوست جدید هم پیدا کردیم " آقا هادی و حمیده خانم " اونا هنوز بچه نداشتن مامان میگه هنوز عشقولانه ان  نگار جونم هی بازی می کرد و هی می پرسید این چیه ...
29 فروردين 1390

بالاخره من ستایش می شم یا امیر علی

مژده بدین خبر خبر ....................................................................... دوستای خوبم بالاخره مامانم دیروز رفت منو دید. دیدی گفتم ستایش می شم آخی مامانم خیلی خوشحال شد   بابا جونم هم خوشحال شد . خاله زهرا هم خوشحال شد . اون یکی خاله زهرا مامان نگار جونم خوشحال شد . دیگه خاله نجمه و خاله هدی و خلاصه همه خاله شرکتیا خوشحال شدن  تازه خاله زهرا برام یه لباس خوشگل خرید . دیروز مامان منو برد یه جایی بعدش هی گرمم می شد بعد مامان هی به من می گفت عسلم دستتو از رو صورتت بردار بزار صورتتو ببینم بعدش یه خانومه می گفت ای لجباز دستتو بردار دیگه  خدایا من چی کار کنم خوب دوست ندارم دستمو بردارم  بعد...
29 فروردين 1390

یه روز برفی

دوباره سلام . امروز صبح که بیدار شدم مامان پنجره را باز کرد و با خوشحالی گفت : وای عزیز ببین چه برفی میاد  منظورش چی بود برف چیه دیگه وقتی اومدیم تو ماشین بابا گفت ستایشم به اینا که از آسمون میاد می گن برف . بعدش مامان یه شعر برام خوند اینجوری : برف آمده شبانه           رو پشت بام خانه برف آمده رو گلها         رو حوض ها و باغچه ها زمین سفید ،هوا سرد    ببین که برف چه ها کرد رو جاده ها نشسته      رو مسجد و گلدسته برف قاصدِ بهاره         زمستان ها می ...
29 فروردين 1390

خورشید خانم

  خورشيد خانم دوباره مهمون خونه ماست مثل هميشه روشن مثل هميشه زيباست با دستاي قشنگش ناز مي کنه گلا رو وقتي گلا مي خندن حس مي کنم خدا رو گلاي سرخ باغچه جون مي گيرن دوباره خورشيد موطلايي حرفاي تازه داره کاشکي هميشه خورشيد قصه برام بخونه حتي شباي تاريک تو آسمون بمونه ...
21 فروردين 1390

تعطیلات نوروز 1390

  سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام دوستای قشنگم . چقدر دلم براتون تنگ شده بود  تعطیلات خوش گذشت ؟ به من که خیلی خوش گذشت رفتم خونه مامان لیلا . یه عالمه دوستای خوب داشتم که تا حالا ندیده بودمشون مثل بابابزرگ - خاله محبوبه - خاله نسرین - خاله زهرا - عزیز خانم - خاله آزاده - پارسا - کامیار - سپنتا - خاله مهری .... اووووووووه نمی دونین چه خبر بود  تازه مامانم یه عالمه دختر خاله های باحال هم داشت هی بهم می گفتن نفسسسسسسسسسسس . تازه عروسی دایی مرتضی هم بود من و مامانم باهاشون عکس انداختیم ولی نمی تونم عکسشو براتون بزارم که ببینین مامانم دعوام می کنه  ...
14 فروردين 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ستایش می باشد